دیگر ندیدن...
رنج تنهایی کشیدن...
در سکوت سنگین تنهایی...
همچو تبداری...
هزاران واژه درهم به هم تابیدن...
سپس خواب دیدن...
خواب رویاهای سبز...
مرمرین ساق های قوش و توس...
قصر آذین بسته از فانوس ماه...
و آنجا روی پل...
رنج بی گنج آخرین دیدار را در دل داشتن...
دست ها را بر روی هم فشردن...
بعد، بدرود گفتن...
بدرود گفتن...
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
انه شرلی ،
،
|